در دادگاه عشق قسمم قلبم بود
وکیلم دلم
حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان
قاضی نامم را بلند خواند
و گناهم را
دوست داشتن تو اعلام کرد
و.................
محکوم شدم به مرگ...........................
کنار چوبه ی دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم
و من گفتم
((۰ * به او بگویید که دوستش دارم* ۰))