هنوز کودکم
هنوز در وجودم کودکیم بازیگوشی می کند
هنوز دوست دارم پدرم دست پینه بسته اش را روی سرم بکشد
و مادر رنج کشیده ام انار عشق را برایم دانه دانه کند
هنوز دوست دارم سر سفره حلال پدرم بنشینم
و مادرم برایم یک بشقاب پر از معرفت بگذارد
هنوز دوست دارم شب که میشود همراه پدر و مادرم برویم برای خوابیدن پشت بام
و من ستاره های درخشان هدایت را بشمارم تا راه را گم نکنم
هنوز دوست دارم بنشینم و دزدکی به مناجات پدرم موقع نماز شب گوش بدهم
هنوز دوست دارم مادرم چادر سفید پر از گل را سرش کند
هنوز دوست دارم بوی محبتشان را احساس کنم
از خواب بیدار میشوم هراسان و منگ
قاب عکس پدرم روی دیوار دارد به تنهایی من می نگرد
یادم آمد ریه هایم عفونت کرده اند
می گویند آلودگی گناه مرا به این روز انداخته است
همه از من قطع امید کرده اند
و من مانده ام تنها با دنیای کوچک کودکیم بیچاره من
پدرم وقتی مناجات میکرد رفت و مادرم با زبان روزه
و من ماندم با دنیا دنیا بدکرداری
و دنیا دنیا امید
آیا جز رحمت خدا امیدی دارم؟